تریلر دانلود
کارگردان : پیتر جکسون (راست)
نقد اول
منتقد: تاد مککارتی (هالیوود ریپورتر) - امتیاز ۸ از ۱۰
پس از 6 فیلم، 13 سال و مدت زمان 1031 دقیقه (بدون احتساب نسخههای اکستندد، با حساب آنها این رقم نجومیتر میشود!)، پیتر جکسون فیلمهای بزرگ، سودآور و اقتباسیاش از داستانهای جی.آر.آر تالکین را با فیلمی که شاید مفرحترین و سرگرمکنندهترین فیلم در این کلکسیون است ( لازم به ذکر است که این فیلم کوتاهترینشان هم هست) به پایان رسانده است. بیشتر همچون «بازگشت پادشاه» که حماسهی «ارباب حلقهها» را با یک نبرد قابل توجه و بزرگ به پایان رساند، «هابیت: نبرد پنج سپاه» هم بر نبردهایش استوار است، نبردهایی که از تکنولوژی روز تمام استفاده را بردهاند تا به شکلی غنی و متنوع به نظر آیند، که همینطور هم هست و نبردهای این فیلم خشن و زیاد اما در عین حال مفرح و سرگرمکننده است، این فیلم سرتاسر جنگ است، با تزئینات بسیار. رضایت نوجوانان از فیلم، بدین معنی نیست که این فیلم آخرین کار جکسون است، آن هم در این سن و سال و این وضعیت، اما هیچ شکی نداشته باشید که کمپانی برادران وارنر بسیار خوشحال است، زیرا این فیلم بدون هیچ شکی فروشی بالای یک میلیون دلار را تجربه خواهد کرد، درست همچون قسمتهای قبلیاش.
یکی از ناکامیهایی که دو قسمت اول هابیت داشتند، این بود که نزدیک به سه ساعت طول کشید تا تنها حدود 100 صفحه از کتاب روایت شد، اما تقریباً همه میدانستند داستان چطور پیش میرود و بالاخره به کجا خواهد رسید، و چقدر هم طول خواهد کشید تا داستان به آن سرانجام برسد. اگر «یک سفر غیرمنتظره» یک فیلم کند بود و آرام آرام جلو میرفت و «برهوت اسماگ» یک بخش میانی بود که در یک دنیای خطرناک روایت میشد، بمباران شدن درسدن به عنوان یک پیش غذا بوده و حالا که شکایتها بالا رفته، فیلم نیز نسبت به منبعش وفادارتر شده، از پتانسیلش بهتر استفاده کرده و خود را آماده کرده تا به یک نبرد نهایی در «کوهستانهای تنها» ختم شود.
چیزی که دل مشغولی ما است، که البته بد هم نیست، این است که تعداد دوارفهایی که در فیلم هستند و برای غایت نهایی فیلم حاضر به همکاریاند، بسیار کم است، از آن بدتر هم تعداد افراد خوشتیپ و گیرا همچون لگولاس و بارد تیرانداز است که همچون رابین هود و ویلیام تل [قهرمان افسانهای انقلاب سوئیس] میمانند است، در حالی که شاهزاده تورین دوارف باز هم به مناطق تاریک بازگشته است و اسماگ اژدها هم به در همان حوالیست، و اورکهای زشت و بدترکیب و قاتل هم همگی تحت فرمان سارومان (با بازی «کیرستوفر لی» که هیچکس همچون او نمیتواند در 92 سالگی از این کارها بکند) در حرکتند. اسماگ بدطینت و عجیب که از سوراخها و غارهای اربور رها شده، بالهایش را بر فراز شهری در نزدیکی دریاچه گسترانده است، او توانسته تنها با دمیدن چند شعلهی آتش دیواری از ناامیدی و استیصال را دور آن شهر ایجاد کند.
اما این اژدها پاشنه آشیلی هم دارد، که قهرمانی به نام بارد تیرانداز (با بازی «لوک ایوِنز») از آن مطلع است، کسی که بعدتر رهبری گروهی از بازماندگان را به سوی کوهستان، جایی که نقطهی تلاقی ماجراها است را بر عهده میگیرد. تراندوئیل گوزن سوار (با بازی «لی پیس») مثل زیردست تبعید شده اش تائوریل (با بازی «اونجلین لیلی») و پسرش لگولاس (با بازی «اورلاندو بلوم») که تیراندازی ماهر است، نیز بدانجا وارد میشود. دوارفها در حال حاضر آنجا هستند، البته، هرکدام آرزو دارند تا یکی از آن 14 غنیمت عظیم نزد اسماگ را بدست آورند، در حالی که بیلبو بدنبال چیز بزرگتری است، یعنی سنگ آرکن. سنگ آرکین دل مشغولی خاص تورین (با بازی «ریچارد آرمیتاژ») است، کسی که اکنون با قدرت و داشتههایش که به تازگی بدانها رسیده است، تقریباً بر علیه تمامی کسانی که او را به این وضعیت کشاندند و به دنبال جنگ بودند مصمم شده، تا با پیروزی بر آنها به میراثش یعنی تاج و تخت پادشاهی برسد. و طبیعتاً، هیچکس هم به اندازهی گاندالف (با بازی «ان مککلن») بصیرت ندارد، کسی که همتای مونثش یعنی ملکهی الف، گالادریل (با بازی «کیت بلانشت») را ترک کرده است، تا حملات و افکار شیطانی و پلید پادشاه پلیدی سائورون و مخلوقات کریهاش یعنی اورکها را دفع کند، اورکهایی که ورژن عضلانیتر، زشتتر و سیاهتر شرک هستند که خیلی منتظر فرارسیدن این لحظه بودند.
مهم نیست که تورین ناگهان نسبت به دوستانش تغییر نگرش میدهد و با متحدانش به بگو مگو بپردازد، چیزی که روشن است این است که در پایان، تمامی شخصیتهای خوب در برابر اورکها ایستادگی خواهند کرد، با بدنهای ورزیدشان که از یک کشتیگیر حرفهای هم عضلانیتر است، آنها شکستناپذیر بهنظر میرسند اما، همانطور که قبلاً هم دیدهایم، آنها همانند پینهای بولینگ [مهرههای درشت بولینگ] فرو میریزند، همانطور که شکست خوردهاند عقبنشینی میکنند. هیچوقت توضیح داده نمیشود که چرا. آنها چیزی همچون کامیکازهها [خلبانان ژاپنی در جنگ جهانی دوم که با هواپیما خودشان را به ناوهای آمریکایی میزدند] هستند، انگار تنها یک ضربه تا ابدیت فاصله دارند. یکی از نمونهی اینها یک موجودی عجیب و عظیم است که قرار است در برابر انسانها مقاومت کند، او راههای سنگی و سخت را طی سکانسی سینمایی میشکافد و راه را برای همقطارانش باز میکند. او کارش را انجام میدهد، به درستی هم انجام میدهد.
انواع دیگری از موجودات اورک مانند هم وجود دارد، همچون هیولاهایی که پشت سرشان منجنیق دارند و غولی که سنگی بزرگ و یک زنجیر طویل را به اطراف تکان میدهد. سردستهی اورکها بطور جالبی به فیلم وارد میشود، نوری آبی از ورقهای یخی روی چشمانش ساطع میشود که بعدتر هم بیشتر به چشم میآید. صف طولانی این هیولاهای خبیث به گونهای است که کلکسیونی از انواع آنها را در بر میگیرد، بطوریکه نوجوانان دبیرستانی و حتی بزرگترها، برای لذت بردن از آنها به سینما خواهند آمد. همانطور که شخصیتهای مهم قصه برای مواجهه با زندگی - و برخی مواقع مرگ - در برابر مکافات مقابله میکنند، کمی عجیب است که مقداری از احساساتشان ناشی از سرنوشتشان است، عجیب است، که موردی قابل قبول در این میان دیده نمیشود و موجبات تعجب تماشاگران را فراهم میکند، در این راه شخصیتپردازی آنها سطحی است و تمامشان تنها یک احساس دارند و حتی به سختی میتوانید بگویید که آنها هم احساس دارند، دیگر آنها در مقایسه با شخصیتهای کارتونی"واقعی" نیستند. و هنوز، ثبات آنها بهشان یک تمامیت مطلق میدهد، شجاعتی که ناشی از انعطافپذیری است، انعطافپذیری که قبل از آن موجب شکست آنها بود. نداشتن ثبات و اعتبار چیزیست که در نهایت شاهزاده تورین را به یک فرد ناامید تبدیل میکند.
پس حتی اگر نخواهیم، پس از گذراندن این 8 ساعت، به این شخصیتها "نزدیک" میشویم، آنها به اندازهی کافی دلنشین هستند تا در این سفری که ما با آنها همراه شدهایم لذت کافی را ببریم، چیزی که برای برخی غیرقابل تصور است، آنهایی که پس از تماشای یک ساعت اول «یک سفر غیرمنتظره» میخواستند هرچه سریعتر از این سری دور شوند. اما در «نبرد پنج سپاه» یک حس گرم، دوستداشتنی و در برخی مواقع غمگین وجود دارد که فیلم را در دل مخاطب جا میدهد و باعث میشود بدیهای سهگانه به چشم مخاطب نیاید. اگر از مسائل مالی چشمپوشی کنیم و به کمی عقبتر برگردیم، میبینیم که اقتباسی که قرار بود از کتاب هابیت انجام شود یک فیلم دو قسمتی بوده، که قرار هم بوده گیلرمو دل تورو آن را کارگردانی کند، و این سه قسمتی شدن نذاشته تا فیلم آن چیزی شود که انتظار داشتیم.
از آن جایگاه مهم چشمگیرشان در «یک سفر غیرمنتظره»، دوارفها در «نبرد پنج سپاه» نقششان کم اهمیتتر شده و به بکگراند داستان منتقل میشوند، شیاد این امر به خاطر سودمندی بیشتر داستان است، در بحبوحهی نبرد بزرگ، از آنها کمی استفاده میشود، و مجموعاً آنها به دور از خطر میمانند تا در میان اجساد پیدایشان نکنند. به استثنای رهبرشان تورین، و بازیگر نقش او که قبلاً کمی با او آشنا شدهایم، ریچارد آرمیتاژ، که در این لباسها خیلی غولپیکر به نظر میرسد. ایونز، در نقش بارد تیرانداز، که او هم در نقشش چشمگیر و خوب است، در حالی که لیلی، پیس، و رایان گیج که در مواقع لازمه به شکل مضحکی گریه میکند در نقششان بد نیستند. در نقش بیلبو، فریمن بیشترین نقش را در داستان این مجموعه دارد، و میتوان گفت که یان مک کلن هم مثل همیشه در نقش گاندالف جادوگر خاکستری حضور دارد، البته برای آخرین بار.
پس از تمام آن جنجالها و دردسرهایی که در ابتدا برای استفاده از فناوری سهبعدی 48 فریمی به وجود آمد، جکسون و تیم فنیاش تمامی تغییرات و تعدیلهای لازم برای پولیش و نرمتر کردن این فناوری انجام دادهاند، و نتیجه فیلمی قوی، خوشایند و شبیه به انیمیشنهای بسیار طبیعی است که با جزئیات خیرهکننده و تصاویر مبهوتکنندهاش، تماشاگران را خرسند میسازد.
نقد دوم
منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۸.۸ از ۱۰ (۳.۵ از ۴)
در سال 2005 طرفداران این ژانر (فانتزی) هنگامی که هرشش فیلم حماسی «جنگ ستارگان» در دسترس آنها قرار گرفت، یک روز از سال را جشن گرفتند. اکنون و بعد از گذشت 9 سال و نیم، در مورد سرزمین میانه هم همین کار قابل اجراست. درس "جورج لوکاس" این بود؛ ساخت یک پیشسهگانه میتواند کار بسیار سختی باشد، این دقیقا همان درسیست که "پیتر جکسون" با سهگانه «هابیت» مجددا آنرا تدریس کرد. معلوم نشد چرا وقتی اقتباس او از «هابیت» نه تنها به یک اثر وفادار به رمان بدل نشد بلکه از نفس هم افتاد، سعی شد با استفاده از پیوند کتاب با ضمائم و موفقیت بزرگ «ارباب حلقه ها» این نقیصه جبران شود. اگر «هابیت: یک سفر غیر منتظره»، بهطرزی ناامید کننده کش داده شده بود و اگر «هابیت: برهوت اسماگ» CGIها و قسمتهای تکمیل کنندهی نسنجیدهای داشت اما میتوانیم بگوییم «هابیت: نبرد پنج سپاه» آنها را درگیر و بی اثر کرده است. بهترین فیلم در سه گانه و کیفیتی نزدیک تر به اجدادش: «ارباب حلقه ها»
مجموعهی اکشنها و نبردها یکی از یکی قابل توجهتر هستند. بعد از یک سری اتفاقات داستانی که درست بعد از پایان برهوت اسماگ رقم میخورد، نبرد آغاز میشود. اژدهای آتش افروزی که بواسطه ورود بلیبو بگینز (مارتین فریمن)، ثورین سپربلوط (ریچارد آرمیتیج) و گروهی از دورفهای نه چندان بشاش به قلمروش؛ بسیار خشمگین شده، تصمیم میگیرد که عقدهی این سرخوردگی را با حمله به "شهر دریاچه" خالی کند. خیلی طولی نمیکشد که خانه های چوبی شهر که سقف هایی از کاه گل دارند در آتش اژدها بسوزد. حتی اگر بارد (لوک ایونز) قهرمانانه به این خطر پایان دهد، اما باز هم خسارت وارد شده است. ثورین در مورد سرنوشت اژدها هیچ دلیلی برای شادی نمیبیند. با این ذهنی که توسط حرص و طمع ناشی از ثروت مسموم شده باشد، طلاهای بی اندازه ای هم که اسماگ ذخیره کرده کافی نمیباشد.
او به قول خودش عمل نمیکند و در حالیکه بالای دیوارهای قلمرو خودش ایستاده، درخواست پناهندگی نجات یافتگان شهر دریاچه و یک ارتش بزرگ از الفها به رهبری ثراندویل (لی پییس) را رد میکند. در هنگام نزاع میان انسان ها، دورفها و الفهاست که یک ارتش بزرگ از ارکها مخفیانه برای حمله به "اره بور" لشکرکشی میکنند و گندالفِ جادوگر (یان مککلن) هم که همچنان اسیر سائرون است این امکان را ندارد که به ثورین هشدار دهد که ارک ها در حال آمدن هستند. نبرد میان پنج سپاه به بزرگی دو نبرد عظیم سهگانه «ارباب حلقه ها» یعنی نبرد "هلمزدیپ" و نبرد "میناس تریث" نیست، اما بااین حال هنوز هم زیبایی شگفت انگیزی دارد. طراحی پیچیده لشکرکشی ها بعنوان یکی از نقاط قوت کار "پیتر جکسون" است که تنها از عهده او بعنوان کارگردان بر می آید. نبرد به خودی خود رشد بزرگیست حتی اگر در جزئیات با دو نبردِ «ارباب حلقه ها» همخوانی نداشته باشد. در این نبرد عظمت ها و لحظات قهرمانانه ای به شخصیت های مختلفی چون ثورین، بارد، لگولاس و بیلبو نسبت داده شده که فرصت درخشیدن مناسبی را برای آنها فراهم کرده است.
با وجود اینکه «هابیت: نبرد پنج سپاه» از لحاظ اکشن فوق العاده است اما گسترش تمرکز روی شخصیت ها واقعا سورپرایز کننده بود. اگرچه ثورین بخش قدرتمندی از این دایره است اما فرصت های مناسبی هم برای خودنمایی بارد فراهم شد، کیلی (که داستان عشقی او با تائوریل بدل به یکی از ویژگی های مهم شخصیتی او میشود) و بخصوص بیلبو را هم نباید فراموش شوند. ارتباط ها میان دو سه گانه با نشان دادن سکانس هایی مثل اینکه چگونه "سائرون" با استفاده از نبرد های این فیلم توانست قدرت خودش را پیدا کند، گسترده تر شده است. به همین منظور است که گابلین هایی که در اصل در رمان تالیکن بودند در فیلم، با ارک ها جایگزین شدهاند.با مدت زمان کمتر از 150 دقیقه «هابیت: نبرد پنج سپاه» کوتاهترین فیلم در سهگانه لقب گرفت. در مورد «هابیت: یک سفر غیرمنتظره» اغلب از واژه "کش داده شده" استفاده میشود که البته در مورد «هابیت: برهوت اسماگ» صدق نمیکند. روایت سریع این فیلم نیز باعث شده تا از این انگ مبرا بماند. (بجز کاراکتر بی شعورِ آلفرد که بطرز اعجاب انگیزی چون مانتی پایتون نفرت انگیز است!) در حقیقت میتوان استدلال کرد که مدت زمان زیادی روی تدوین فیلم و کات خوردن ها صرف شده است. با این حال پایان نبرد و حل و فصل نهایی آن کمی عجول بنظر میرسد و البته حفره هایی هم در داستان موجود است که امیدوارم در 30 دقیقهاضافی نسخه اکستندد برطرف شود.
«هابیت: نبرد پنج سپاه» از CGI استفاده بسیار زیادی کرده است، با حمله اسماگ به شهر دریاچه شروع میشود و با نبرد به اوج میرسد؛ دو برههای که نیمی از زمان فیلم را به خود اختصاص داده اند. در زمانهایی که نبرد بین ارتش ها برقرار است بعضا دخالت کامپیوترها بسیار آشکار است که البته نسبت به فرار گروه از قلمرو گابلین ها در «هابیت: یک سفر غیر منتظره» و بشکه سواری در «هابیت: برهوت اسماگ» شدت کمتری دارد.بار دیگر یک سه بعدی غیرضروری، اما جای شکرش باقیست که فیلم در این زمینه خوب از آب درآمده است. در پایان فیلم صحنه ای وجود دارد که مستقیما به «ارباب حلقه ها: یاران حلقه» ارجاع داده میشود و اجازه میدهد هر شش فیلم جکسون در سرزمین میانه در این سکانس به یک فیلم 18 ساعته تبدیل شوند. «هابیت» نسبت به «ارباب حلقه ها» ناهموار و رنج آور بود، اما بعضی از هواداران خاطر نشان کرده اند که موفقیت «هابیت: نبرد پنج سپاه» خاطره بسیار خوشی را از این سهگانه در ذهن آنها حک کرده است.این نباید برای شما یک علامت تعجب بزرگ بیافریند، چرا که نقص های فیلم نسبت به دو قسمت قبلی بسیار کمتر شده است.
قصد ندارم که تبدیل شدن هابیت دوقسمتی به سه قسمت را یک انتخاب درست استدلال کنم چرا که اینطور نیست. «هابیت: یک سفر غیر منتظره» و بخصوص «هابیت: برهوت اسماگ» یک تافتهی جدا بافته برای این مجموعه بودند و باعث کسر شهرت این سری شدند. متاسفانه شکافهای عمیق داستانی موجود در دو قسمت اول، تاثیر خود را روی «هابیت: نبرد پنج سپاه» هم گذاشته است. درنهایت این سری ارزش پیگیری دارد بخصوص برای طرفدارانی که 10 سال برای آن صبر کردهاند.
نقد سوم
منتقد: درو مکوینی - امتیاز ۸.۳ از ۱۰
یک صحنه در طول آغازِ هنرمندانۀ «هابیت: نبرد پنج سپاه» وجود دارد که من آنجا نشسته بودم و همچون کسانی که از یک شگفتی انگشت به دهان میشوند در شگفت بودم که «پیتر جکسون» چطور توانسته تمام این جهان را اینگونه در فیلمی با میلیون ها جنب و جوش گرد هم بیاورد. اما بچههای من وقتی با این سطح اندک از فانتزی خالصی که «پیتر جکسون» و تیمش در این فیلم به ارمغان آورده بودند روبرو شدند، کمی ناامید شدند. با این آخرین فصل، دومین سه گانه هم به اتمام رسید و هابیت نه تنها توانست دست در دست ارباب حلقه ها بگذارد بلکه پا در راهی گذاشت که به خودی خودش هم سه گانه جذاب و گیرایی باشد.در مورد تبدیل شدن «هابیت» از یک فیلم به سه فیلم در گذشته بحث و گفتگوهای خوبی داشتهایم.من هنوز مایلم همان تک فیلم سه ساعته را به کارگردانی «گیلرمو دل تورو» ببینم تا این توانایی را داشته باشم که آنرا با سهگانه حدودا 9 ساعتهای که جکسون ساخته مقایسه کنم.
احساس من این است که سهگانۀ حاضر تمام تلاشش این بوده که به «ارباب حلقه ها» نزدیک شود و این دلیل دیگریست که من هنوز کنجکاوم که ببینم دل تورو با همین منبع اقتباسی که در دسترسش بود چه چیزی از آب در می آورد. فارغ از همۀ اینها، وقتی یک فیلم فانتزی میبینم، اولین چیزی که نظرم را جلب میکند فناوریهای مدرنیست که این امکان را فراهم میسازد که به جهان فیلمها عمق بخشیده شود که البته این چیزی عمیقتر از مجموعه از صداهاییست که از نقاشی کشیدن روی آجرهای زرد جاده به گوش میرسد! من همیشه سخت منتظر فیلم های بیشتری در حوزه سرزمین میانه بودهام تا بتوانم هرچه بهتر این جهان را بفهمم.فیلم درست از جایی شروع میشود که «هابیت: برهوت اسماگ» تمام شده بود؛ اسماگ در راهِ «شهر دریاچه». دورفها در «اره بور» پناه میگیرند، سپس عنوان فیلم نشان داده میشود، بارد بدل به یک قهرمان میشود، حرص و طمع اژدها و ثورین را تصرف میکند و ارک ها برای یک جنگ تمام عیار آماده میشوند. سکانس قبل از عنوان، واقعا فوق العاده و ارائه اسماگ (که در مواجهه با بارد دندان قروچه هم میکند!) نیز خارق العاده است.
بقیه فیلم حقیقتا ساده است، ثورین بدنبال «آرکنستون» است و عقلش رو به زوال، بیلبو میخواهد به ثورین در این راه کمک کند و او تنها کسی است که شجاعت این را دارد که در این راه دست به هرکاری بزند. گندالف و راداگاست بصورت اتفاقی بدست دشمن باستانی میافتند. الفها با رهبری ثراندویل بدنبال جواهرات بسیار ارزشمندی هستند تا دست از سر اره بور بردارند. فی الواقع همه بهخاطر غنائم به سمت اره بور ارتشی روانه میکنند و هنگامی که همه بهم میرسند یک جنگِ عظیمِ دیوانهوار رقم میخورد.یروی محرکی در فیلم وجود دارد که عنوانِ «نبرد» را در فیلم جاری میکند.از اول تا جایی که آخرین شخص به پایین سرازیر میشود، حدود یک ساعت طول میکشد که فیلم در این لحظات خواب آور است و این ممکن است یکی از طولانی ترین قطعه هایی باشد که بدون وقفه این مورد در آن اجرا میشود.
جکسون چند نمونه از مواردی که تاکنون دیده نشده را ترسیم و مدیریت کرده تا این مقیاس عظیم جنگ را به رخ بکشد و درست زمانی این کار را انجام میدهد که تمام تمرکز فیلمش بر روی درگیری میان ارتشهای خوب فیلم است. جکسون انرژی فیلم را در سرتاسر سکانسها بهطرزی فوق العاده بالا نگه داشته، او واو به واوِ تمام نماها را به نمایش گذاشته و به طور مداوم و یکی پس از دیگری نقطه عطف به مخاطبش نشان میدهد. اکنون در این فیلم یک ریسک بزرگ وجود دارد؛ اینکه فیلم باید قدم در راهی بگذارد که با پایان بندیش حسی همچون خوردن یک پشمک در یک بوفه به مخاطب القا شود! البته این احساس مسلما در فیلم تا این حد خالص نیست، چراکه کشتارها گرچه واقعی نیست و همه بازی هستند اما دُز آنها در فیلم بسیار زیاد است. «پیتر جکسون» قصد دارد که هرکس نقطه نظر خودش را در فیلم بگوید بجز ارکها. در فیلم دو قهرمان غیرمنتظره وجود دارد و مرگهایی غیره منتظره تر!
من اعتراف میکنم که فیلم در قیاس با دو فیلم گذشته رشد قابل توجهی داشته است. لیلی را در نقش تائوریل واقعا دوست داشتم و فکر میکنم ایونز هم به خوبی توانسته حس قدرتمندی خلق کند، البته بازی آرمیتیج هم که در مرز جنون قرار میگیرد عالیست، در نهایت لی پیس هم توانسته با موفقیت چهرههایی را که پشت نقاب فعلی نقشش هست نشان دهد، اما در اینکه بتواند نقش را طوری در بیاورد که به این نتیجه برسیم که او ممکن است کارهای خوب هم بکند هرگز موفق نبوده است. کیلی بهعنوان یکی از شخصیت های اصلی و مهم از میان دورفها ظهور میکند و البته از جکسون سپاسگزاریم بابت رابطه عاشقانه او و تائوریل و همچنین از هردوی آنها (اوانجلین لیلی و آیدان تارنر) که کار خود را به نحو احسن انجام دادند تا در زمانهایی که آنها برای ما مهم میشوند بتوانیم آنها را باور کنیم.کانسی که گالادریل در فیلم حضور دارد شگفت انگیز است و من این سکانس را نامزد یکی از بهترین سکانس ها در کل شش فیلم میدانم. به شخصه نوع استفاده «سائرون» توسط جکسون را خیلی دوست داشتم و اینکه چطور این جهان عجیب و غریب در شرف این است که در دستان او قرار گیرد.
گندالف هم همچون چسبیست که تمام سکانس های مختلف فیلمها را به هم پیوند میزند و همیشه درست جایی حضور دارد که بودنش نیاز است. در اوایل ظهور الروند و سارومان است که کریستوفر لی بدل به یک ماشین قتل قدرتمند میشود؛ جادوگری با تمام قدرتها،البته این چیز جدیدی نیست چرا که اولین بار در فیلم «جنگ ستارگان: حمله کلونها» بود که دیدیم بعضی چیزها درهنگام فعالبت یودا نیرومند تر شدند. حضور اورلاندو بلوم در این فیلم کمی پررنگ تر است، به او فرصت کافی داده شده که بودنش در این سه گانه لمس شود. او اکنون احساس میکند که همان لگولاسیست که در ارباب حلقه ها بود.در صحنه های آخر فیلم یک فلش بکی زده میشود که بسیار جلوی دماغ شماست و ممکن است چشمان شما اندکی لوچ شود!اما معلوم میشود که آنها همه این کارها را چون یک پازل جیگساو غول آسا انجام داده اند.
درنهایت بنظر میرسد در فیلم بیلبو بگینز (که با بازی تمام عیار مارتین فریمن همراه شده است) برای اعمال قهرمانهاش و نه یک همراه مجهول ماندن، خانه اش را هدیه میگیرد. البته او قبل از این خودش را ثابت کرده بود و در «هابیت: برهوت اسماگ» در چند جنگ کوچک حضور و تلاش کرد که بهترین باشد و زنده بماند. در این فیلم؛ اگرچه او بخاطر اینکه قویا اعتقاد دارد که سهمی در ماموریت گروه برای خودش دارد در هرچیزی ریسک میکند و البته شمشیرش بدل به یکی از وسایل بسیار ارزشمندی میشود که یک قهرمان باید داشته باشد. او ممکن است رازهایی داشته باشد اما بیلبو در قلبش مرد خوبیست، یک دوست خوب که واقعا میخواهد خوبی و عدالت ببیند تا چیزی دیگر.
پوستر های بازیگران:
بازیگران :
مارتین فریمن در نقش بیلبو بگینز
ایان مک کلن در نقش گندالف
ریچارد آرمیتاژ در نقش تورین
ارلاندو بلوم در نقش لگولاس
اوانگلین لیلی در نقش تاریل
لی پیس در نقش تاراندویل(چپ) و آیدان تورنر در نقش کیلی(راست)
لوک اوان در نقش bard of bowman
کن اسکات در نقش بلین
صحنه های فیلم
برای بزرگ کردن روی آن ها کلیک کنید
:: موضوعات مرتبط:
نقد و بررسی و معرفی فیلم و انیمیشن ,
عکس های دیدنی و جالب ,
مطالب طنز-جالب-خواندی ,
اخبار روز ,
مجله ی فرهنگی و هنری ,
تریلر های جدید فیلم و انیمیشن ,
اخبار سینمایی ,
,
:: برچسبها:
نقد و بررسی فیلم هابیت نبرد پنج سپاه 2014 the hobbit : the battle of five armies ,
اسماگ ,
ریچارد آرمیتاژ ,
مارتین فریمن ,
بهترین فیلم های 2014 ,
فیلم های باحال ,
نقد و بررسی فیلم های جدید ,
فیلم های جدید ,
,
:: بازدید از این مطلب : 11552
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0